دو سال ...
سانیارم، سلام گل پسر عزیزم، دو سال گذشت از شهریور 90، از روزی که برات این وبلاگو ساختم، روزی که اولین مطلبو گذاشتم وقتی شما اومده بودی توی دلم اما هنوز خبر نداشتم،... چه روزای قشنگی با تو گذروندم... دو سال گذشت... به سرعت... و همه لحظه هام رو پر کرده وجود کوچیکت... و این بهترین خاطره هاست... اینجا خاطراتتو برات نوشتم اما آنچه باید از تمام این زیبایی ها ثبت بشه، در جسم و جان و روحمان ثبت است... پسر نازنینم، سانیارم، اگر برات خاطراتمونو می نویسم به خاطر خودمه، که از خوندنشون و یادآوریشون لذت میبرم، میخوام بدونی اگه روزی ناتوان بشم... اگه روزی پیر شم... هیییییچ توقعی از تو ندارم... هرگز بهت نمی...